معنی تیر اندازی
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Gunfire, Gunshot, Shoot
فارسی به ترکی
atış
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
تراپ
فرهنگ فارسی هوشیار
تیر اندازی درست راست زنی مک زنی عمل قدر انداز.
لگد اندازی
جفتک اندازی (ستور)، امتناع از قبول امری زیر بار نرفتن.
بساط اندازی
عمل و شغل بساط انداز: (فلان مفلس شده و بساط اندازی میکند. )
نفط اندازی
نفت اندازی نفاطی: هندوی نفط اندازی همی آموخت حکیمی گفت ترا که خانه نیین است بازی نه این است.
لغت نامه دهخدا
اخکسه اندازی. [اُ ک َ س َ / س ِ اَ] (حامص مرکب) یا اخکسمه اندازی. بترکی تیر بازگشتی زدن (؟). (غیاث اللغات) (آنندراج).
راست اندازی
راست اندازی. [اَ] (حامص مرکب) عمل راست انداز. مستقیم انداختن. راست افکندن. انداختن بی انحراف و کژی. || تیر انداختن بدقت. بهدف رساندن تیر: شکار کردن و صفت راست اندازی و دلاوری او [بهرام گور] معروف است. (مجمل التواریخ والقصص).
راست اندازی چشمش بین که گر خواهد بحکم
ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد.
عطار.
در نظر گاه راست اندازی
یغلقش [بیلکش] را به موی شد بازی.
نظامی.
ای همه ضرب تو به کج بازی
ضربه ای زن به راست اندازی.
نظامی.
نفت اندازی
نفت اندازی. [ن َ اَ] (حامص مرکب) عمل نفت انداز. آتشبازی: هندوئی نفت اندازی همی آموخت حکیمی گفت ترا که خانه نئین است بازی نه این است. (گلستان سعدی).
تیر
تیر. (ع اِ) صحرا. || بیابان. || شاه تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
فریب اندازی
فریب اندازی. [ف ِ / ف َ اَ] (حامص مرکب) روباه بازی. تلبیس. تزویر. (از ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
بهره، نصیب،
بخش، قسمت: «تیر» او باد عز و نعمت و ناز / تا بتابد بر آسمان بر تیر (؟: لغتنامه: تیر)،
معادل ابجد
683